Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مهر»
2024-05-05@12:34:28 GMT

باید تاریخ ایران را آن‌طور که بوده است روایت کنیم

تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۶۸۴۲۷۲

باید تاریخ ایران را آن‌طور که بوده است روایت کنیم

به گزارش خبرگزاری مهر، نشست نقد و بررسی کتاب «آن مرد با باران می آید» نوشته وجیهه سامانی با حضور نویسنده اثر و محمدرضا شرفی خبوشان، منتقد، و علیرضا جعفری معاونت سیاسی فرماندار، بهروز مشتاق رئیس اداره فرهنگ و ارشاد، آمنه بیات رییس اداره کتابخانه های عمومی قرچک، آرمان کادری رئیس اداره بنیاد شهید، مینا شمس مشاور فرماندار در امور جوانان، منیره لطیفی مسئول امور بانوانانفرمانداری شهرستان، مهین صغیری معاونت اجتماعی فرماندار،زلیخا جباری از اعضای شورای شهر، مریم خدا بنده رئیس اداره میراث فرهنگی،کتابداران، نویسندگان بومی و جمعی از علاقمندان به کتاب و فرهنگ در در کتابخانه ولایت قرچک برگزار شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در ابتدای این نشست، محمدرضا شرفی به عنوان مجری و منتقدبه معرفی بخشی از آثار و تألیفات نویسنده از جمله؛ کتاب های «خواب باران»، «بادبادکها»، «عروس آسمان»، «تو را من چشم در راهم» و...، اشاره کرد.

در ادامه وجیهه سامانی نویسنده اثر به معرفی کتاب «آن مرد با باران» می آید و همچنین تشریح خلاصه ای از داستان «آن مرد با باران می آید» پرداخت و گفت: این کتاب روایت داستانی زندگی یک خانواده طبقه متوسط در کوران انقلاب را مطرح کرده است که وقایع داستان حول یک گروه نوجوان که در رأس آن ها شخصیتی به نام بهزاد است، اتفاق می افتد.

وی ادامه داد: نگارش این رمان چهار ماه طول کشید، اما کار تحقیق و پژوهش مستندات انقلاب برای این رمان، حدود هفت،هشت ماه از من زمان گرفت و می توانم ادعا کنم تمام وقایع و حوادث تاریخی چهار ماه پایانی انقلاب، از ١٧ شهریور ٥٧ تا ٢٦ دی ماه ٥٧ که ظرف زمانی داستان را در بر گرفته است، کاملا براساس مستندات موجود و کاملا قابل دفاع است.

شرفی منتقد، نظرات خود را درباره داستان «آن مرد با باران می آید» ارائه داد و گفت: نویسنده در رمان «آن مرد با باران می آید» توانسته به‌ خوبی شخصیت‌پردازی کند؛ شخصیت بهزاد شخصیتی خاص با بیانی شیرین است که به دل می‌نشیند و مخاطب می‌تواند به ‌راحتی با آن همزادپنداری کند. مخاطب در بخشهای مختلف داستان هیجان‌زده می‌شود و به‌دلیل کشش زیاد داستان و قلم روان نویسنده، خواندن داستان را پیوسته ادامه می‌دهد. سامانی توانسته مخاطب را تحت تأثیر دغدغه‌ها و اندوه‌های پدرانه، مادرانه، خواهرانه و برادرانه قرار دهد.

شرفی خبوشان نویسنده «بی کتابی» در ادامه سخنانش و طی دو بخش به نقد و بررسی اثر پرداخت و گفت: در این داستان نویسنده به‌خوبی توانسته درهم‌آمیختگی ترس و دلهره با کنجکاوی و شجاعت را نشان دهد. این درهم‌آمیختگی شخصیت نوجوان اثر را دچار چالش می کند و این همان مسئله ای است که در روزمرۀ نوجوانان بسیار اتفاق می افتد که در نهایت باید بر این چالش‌ها پیروز شوند.

وی در ادامه تأکید داشت: روشی که نویسنده کتاب آن مرد با باران آید، برای پیروزی بر این چالش‌های درونی ارائه داده این است که نوجوان باید ضعف‌های خود را بپذیرد و تلاش نماید تا با اعتماد به نفس و همراهی با انسان‌های شجاع و عاقل بر ترس خود غلبه کند.

شرفی خالق عاشقی به سبک ونگوک بیان کرد: استفاده و ترویج مقاومت و ایستادگی در قلم سامانی مشهود است. نویسنده در این داستان می‌کوشد تا تلاش، استقامت، تحمل سختی‌ها و همچنین امید داشتن را به‌عنوان راهی برای رسیدن به عزت و پیروزی معرفی کند. این داستان روایت‌گر چندین ماه مبارزه پی در پی، بیداد ستمگری‌های رژیم شاه، اعتقاد و استقامت مردم و پیروزی نهایی حق علیه باطل است. روایت داستان می تواند نوجوان را از مرز گریه تا اوج نشاط پیش ببرد. داستان از این نظر که نویسنده، روش تحمل و صبر در عین شور و نفی کناره‌گیری و انزوا را برای موفقیت و پیروزی و غلبه بر چالش‌های درونی آموزش می‌دهد، بسیار مفید و آموزنده است.

وی در ادامه به نقش مهم و کلیدی زنان در این کتاب اشاره کرد و گفت: علیرغم در مرکز ماجرا نبودن زنان، اما به درستی نقش و حضور آن ها در عقبه انقلاب به تصویر کشیده شده است. با توجه به اسامی کوچه خیابان ها و منطقه ای در جنوب شهر و حتی نام امام جماعت مسجد این محله و فرزندش که به شهادت رسید، که همگی در تاریخ انقلاب مستند است، نشان دهنده تحقیقات خوب و میدانی نویسنده است. و به جرأت می توان گفت برای آگاهی نوجوانان از اتفاقات ماههای پایانی انقلاب، با خیالی راحت و آسودگی خاطر می توان این رمان را به نوجوانان معرفی و پیشنهاد کرد.

سامانی نیز در بخش نهایی سخنانش گفت: هدفم از نگارش این رمان، خلق داستانی با افت و خیرهای بالا و حادثه محور نبود. بلکه می خواستم اتفاقات را به همان شکلی که نسل ما خوانده و شنیده و در رسانه های دهه شصت دیده بود، حفظ کنم و در قالب داستان به نسل های بعد منتقل کنم. چرا که اگر ما تاریخ مان را به همان شکلی که بوده ننویسیم، دیگران به شکلی که دوست دارند آن را روایت می کنند.
در پایان جلسه حاضران در نشست به پرسش و پاسخ با نویسنده کتاب پرداختند.

رمان «آن مرد با باران می آید » در سال ۹۱ برگزیدۀ جشنوارۀ داستان انقلاب حوزۀ هنری در حوزۀ نوجوانان شد. همچنین در همایش روایت انقلاب سال ٩٧ که به همت مجمع ناشران انقلاب اسلامی برگزار شد، از این اثر تجلیل و تقدیر به عمل آمد.

رمان آن مرد با باران می آید" که به مناسبت ایام الله دهه فجر  به چاپ پنجم خود رسیده است. این رمان توسط انتشارات کتابستان معرفت راهی بازار نشر شده است.

کد خبر 4537673 حمید نورشمسی

منبع: مهر

کلیدواژه: نقد کتاب کتابستان معرفت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۶۸۴۲۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نظربازی با اصفهانِ اردیبهشتی

ایسنا/اصفهان نویسندۀ سفرنامۀ «در کلمات هم می‌شود سفر کرد» داستان‌نویس و فیلمسازی است که از زیبایی‌های اصفهان در روایت سفرش به این شهر در هنگامۀ پاییز می‌گوید، اما حتی در این سفر پاییزی نیز خاطرۀ شیرین سفرهای اردیبهشتی‌اش به نصف‌جهان را به یاد می‌آورَد.

آدم باید خیلی بی‌ذوق باشد که به اصفهان سفر کند، در دل طبیعت و باغات آن غرقه شود، میان معماری نابش از این سو به آن سو برود و تاریک‌روشنِ ادبیات و تاریخ این دیار را تجسم کند، اما شوری در وجودش هویدا نشود! در وجود این شهر شوریده همواره رازها و استعاره‌هایی پنهان بوده است که شاید با دیدگان به نظر نیایند، اما حس می‌شوند، سرها را پرشور و دل‌ها را حیران می‌کنند. آن‌هم نه به وقتی که شهر در بی‌نقص‌ترین روزگار خود به سر می‌برد، بلکه در همین زمانۀ ما که مسافران، زاینده‌رود را کم‌آب یا بی‌آب می‌بینند، بی‌غش‌ترین آثار معماری را زخمی و بی‌رمق در اسارت داربست‌ها دیدار می‌کنند و در خیابان‌ها یا کوچه‌های شهر هزاران چاله‌چوله‌ و نازیبندگی‌ خودنمایی می‌کند، باز هم دیدن اصفهان آدمی را به هیجان می‌آورد و هم‌زمان آرامشی دلنشین به او می‌بخشد.

نمونۀ آن را باید در سفرنامۀ نه‌چندان معروف اصغر عبداللّهی از اهالی قلم کم‌نظیر جنوب ایرانمان، یعنی آبادان گرم و صمیمی یافت. عبداللّهی در همین روزگار ما به اصفهان می‌آید و در خاطرات سفرش موسوم به «در کلمات هم می‌شود سفر کرد» پا به این شهر می‌گذارد. او نیز برخی کم‌وکاستی‌های شهر اصفهان به چشمش می‌آید و آزارش می‌دهد، اما از یادداشتش به نصف جهان معلوم است که خیالش به پرواز درآمده و اشتیاقی یافته که بازتابش در قلم او یافتنی است.

گل‌چینان گل‌چینان به سمت چهارباغ

اصغر عبداللّهی، داستان‌نویس و فیلم‌ساز، در این سفر که روایتش را به قلم می‌آورد، هنگامۀ پاییز است و از زیبایی‌های اصفهان در این موسم فراوان می‌گوید. اما او بارها به اصفهان پا گذاشته و چهار فصل آن را دیده است، و حتی در این سفر پاییزی نیز خاطرۀ شیرین سفرهای اردیبهشتی‌اش به نصف جهان را در یاد دارد و می‌گوید:

«اصفهان شهری نیست که در یک نظر و یک سفر کشف شود. اگر به‌دلخواه مسافر اصفهانی، اردیبهشت هم ماه خوبی است برای نظربازی با شهری که پُر از تکه‌های کوچک نقاشی‌های لاجوردی و فیروزه‌ای است. هم آفتاب دارد، هم نم‌نم باران و نرمه‌بادی که از روی میوه‌های خوش‌طعم درختان کویری گذر کرده است.»

عبداللّهی از نویسندگان قدر و آگاه به ادبیات، تاریخ و فرهنگ ایران‌زمین است. همین مسئله نیز بر منحصربه‌فردشدن داستان سفرش به اصفهان تأثیری مهم گذاشته است. او سفرنامه‌ای دارد که مثل اصفهان جان و روحی در آن می‌توان یافت. عبداللّهی در این گزارش سفرش به زیبایی از قدرت خیال و تخیل نویسندگی خود بهره می‌برد و غالباً در دیدار با جای‌جای شهر به یاد اثری مکتوب در ادبیات یا تاریخ می‌افتد و به زیبایی با اصفهان کنونی پیوند می‌دهد که شاید از پس خاطر و نوشتار هرکسی بر نیاید.

این داستان‌نویس در همان ابتدای کار از خواننده‌اش می‌خواهد که پیش از هر جاذبه‌ای به دیدار چهارباغ برود: «سلانه‌سلانه یا به قول قجرها گل‌چینان گل‌چینان برو به به سمت چهارباغ» وقتی به چهارباغ می‌رسد، هم‌زمان با دیدن این خیابان شگفت‌انگیز یادش به داستان‌نویسان نامدار اصفهان می‌افتد. و می‌گوید در چهارباغ باید با داستان‌نویس اصفهانی، علی خدایی، قدم زد.

فقط خدایی نیست. این آبادانی وقتی در اصفهان درختان و گل‌ها را در جای‌جای شهر می‌بیند و وقتی آواز پرندگان چون آهنگی دلنواز به دلش می‌نشیند، یاد نویسندۀ فرانسوی، آندره مالرو می‌افتد؛ رمان‌نویسی که رُستنی‌های نصف جهان سرمتش و به‌گفتۀ عبداللّهی در گوشه‌ای از خاطراتش چنین به آن‌ها اشاره می‌کند: «گل ابریشم سرخ و گل‌های کاغذی افشان و سه گل ارغوانی بر یک درخت انار در حیاطی [...].»

 بعد به یادمان می‌آورد که مالرو، مالرویی که تمام دنیا را زیرپا گذاشته بود، حساب سه شهر اصفهان و ونیز و فلورانس را از همۀ دنیا جدا می‌کرد، چون هیچ شهر دیگری به پای زیبایی و شکوه و شیدایی این سه نمی‌رسد. گشت‌وگذار در اصفهان، نویسندگان یا کتاب‌های ادبی بسیار دیگری را به خاطرش می‌رود. «صادق‌ممقلی؛ شرلوک هلمس ایران یا داروغۀ اصفهان» اثر کاظم مستعان‌السلطان و «ده قزلباش» اثر حسین مسرور سخنیار اصفهانی از آن جمله‌اند.

آدم‌هایی دیدم که دیگر زنده نیستند

عبداللّهی با قدم‌زدن و گشتن در اصفهان به‌جز ادبیات، تاریخ را هم پوینده و جاندار در برابر دیدگانش می‌بیند. وقتی در عمارت چهلستون است، ظل‌السطان، شازده قجری و حاکم اصفهان را می‌بیند که چطور دست‌به‌کمر دستور می‌دهد تا آدم‌هایش نقاشی‌های این بنای باشکوه را و گچ‌بری‌های ظریفش را با هرچه که به دستشان می‌آید، تخریب کنند.

بعد در غیاب این شازده قجری پا به اندرونی معروفش می‌گذارد! همان جا که حالا موزۀ هنرهای تزئینی و معاصر شهرمان شده است و تاریخ خودش را دارد، همان جا که قرن‌های درازی به رکیب‌خانه شهره بود. در اندورنی، عبداللّهی ویلفرد اسپاروی اهل انگلستان، معلم سرخانۀ بچه‌های ظل‌السطان را می‌بیند. او در دل این موزه، همان لحظه‌ای از تاریخ اصفهان را به چشم  می‌بیند که اسپاروی با خانوادۀ ظل‌السطان به‌صورت گروهی نمایشنامۀ «توفان» شکسپیر را اجرا می‌کنند، گویی که خیلی از این نمایش نمی‌گذرد و دیوارهای عمارت هنوز آن را به یاد دارند. بعد فرزندان حاکم اصفهان یا نوه‌های ناصرالدین‌شاه دور هم با معلمشان داستانی از ادگار آلن پو می‌خوانند.

 و همۀ این‌ها را عبداللّهی می‌بیند! درگذشتگان بسیاری در یادش جان می‌گیرند. حتی ناصرخسرو و شاردن و گوبینو و ده‌ها نفر دیگر را می‌بیند که هنوز ردشان در اصفهان پیدا می‌شود؛ همان‌طور که در دل هر بنای تاریخی و کوچه و خیابان و منظرۀ شهر آیندۀ این دیار را هم به تماشا می‌نشیند.

او این آینده را در عکس‌ها می‌بیند، مثلاً جایی که از دانشجویان دانشکدۀ هنر اصفهان می‌نویسد: «برو به عمارت پُرنقش و نگار و به سقف نگاه کن و به یاد بیاور که تصویری از تو در تعداد زیادی از این عکس‌های دانشجویان احتمالاً دانشکدۀ معماری حالیه که در غیبت شازده در عمارت توحیدخانه مستقر هستند خواهد بود. آن‌ها تو را به یاد نمی‌آورند، تو هم آن‌ها را فراموش خواهی کرد اما در این عکس‌های دیجیتال باقی خواهی ماند.»

بعد در جایی دیگر دوباره از عکاسی مردم اصفهان و مسافرانش و از عکس‌هایی که عمرشان بیش‌تر از آدم‌هاست برایمان تعریف می‌کند؛ همان عکس‌هایی که وقتی عبداللّهی به آن‌ها خیره می‌شود، احساساتش را درباره‌شان این‌گونه نشان می‌دهد: «آدم‌هایی دیدم که دیگر زنده نیستند. و غم ملایم خودخواسته‌ای در من مِهِ‌ متراکم می‌شود.»

مرجع:

عبداللّهی، اصغر (۱۴۰۰)، «در کلمات هم می‌شود سفر کرد»، تهران: چشمه.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • روایت زندگی تنها شهید فرانسوی دفاع مقدس در نمایشگاه کتاب
  • جای خانواده‌های این جانبازان در بهشت است
  • کتاب‌های تازه رهبر انقلاب در نمایشگاه کتاب
  • نظربازی با اصفهانِ اردیبهشتی
  • کتاب‌های تازه رهبر معظم انقلاب
  • سلمان؛ روایت درست تاریخ
  • سلمان فارسی؛ روایت درست تاریخ
  • برگزاری کارگاه آموزشی داستان نویسی برای کودکان در رشت
  • جنبش‌های سده‌های دوم و سوم هجری بیش‌تر تقابل ایرانی – ایرانی بود نه ایرانی - عربی
  • روایت خسروپناه از سجایای اخلاقی محمدرضا سنگری